بــــــــکارتــــــــــــــــ

 

 

  بکارت” را درست بخوان!

یک بار دیگر برایت تفسیر می کنم
یعنی:
صاحبش بکارت می آید، چون هنوز
این یکی را امتحان نکرده ای!!
اما وقتی بکارت را از او گرفتی ، دیگر بکارت نمی آید!
چون دیگر امتحانش کرده ای و میروی سراغ دیگری که بکارت بیاید!
اما یادت باشد

یکی هست که روزی بکارت رسیدگی کند لعنتتتتتتتتتتتتتتتتی . . . !!!
 



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,18:48به قلم: نازنین جوون ™           
من بی تـــو، شعر خواهم نوشت… تـــو بی من چه خواهی کرد؟

 

 

 غم انگیز است اگر تو را نخواهد !
مسخره است اگر نفهمی !!
احمقانه است اگر اصرار کنی…!

 

 

 

 خدایا
گله نمیکنم…
ولی کاسه ام را اینقدر خالی دیده ای
که هر چه خواسته ام را
در کاسه ام میگذاری!

 

 

 

 

هم بازی قدیم
چشم نگذار
آنقدر دورم که
با شمردن همه اعداد هم
پیدایم نمی کنی!!!!.

 

 

 

 

انصـاف نیـست،
کـه دنیـا آنقـدر کوچـک باشـد
که آدم هـای تـکراری را روزی صـد بـار ببینـیم…
و آنـقدربـزرگ بـاشـد
که نتوانیم آن کسی را که میخـواهیـم حتـی یـک بـار ببینیـم

 

 

 

شاید دیگر نباشم
چه بودنی؟؟
وقتی‌ شب کنار خودت میخوابی
صبح در کنار او بیدار میشوی

 

 

 

 

لمسَــت کردم
ای کاش هیچگاه تن به خواسته ات نمیدادم
همیشه فکر میکردم تا یکی شدن تنها یه قدم فاصله داریم
اگر میدانستم روزی لمس تنت اینگونه فاصله می اندازد
بین من و تو بین این همه احساس
هرگز تن به هوسی نمیدادم که می پنداشتم
انتهای ِ عشق است

 

 

 

 

 

چیز دیگری نمی خواهم،
شاید فقط سهمم را!
از آغوش تو
که روزها به جنونم می کشد
شبها شاعر…!!

 

 

نامت را بر باد نوشته بودم
تا فراموشم شود
اما ندانستم
گردبادی از
نامت… یادت…
مرا به کام خود کشیده است

 

 

 

 

در من
کوچه هاییست که با تو…
سفر هاییست که با تو…
روزهایست که باتو…
شبهاییست که با تو…
عاشقانه هاییست که باتو…
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم؟
زودتر بیا!

 

 

 

 

 

 

می دانی
که من
جز با تو
یا هر کس که باشم
باز تنهایم…؟

 

 

 

چندی است زیاد حرف می زنم اما حرف هایم را نمی زنم

 

 

 

 

از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن
مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا
دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد

 

 

 

 

هنوز هم
چشمانم نگاهت را
نگاهم لبانت را
و لبانم لبانت را نشانه میرود
در طلب یک بوسه
هنوز هم زیباست انتظار آغوشت را کشیدن
حتی زیباتر از گذشته

 

 

 

 

 

شبیه همه ی کارهای غیر ارادی ست
به تو فکر کردن؛
مثل نفس کشیدن، مثل تپیدن دل
اگر جلواش را بگیرم
مُرده ام!

 

 

 

 

گویـــا فرامـ‌وش کـــ‌رده ایی هـ‌مـ‌یـ‌ن دسـ‌ت و دلـ‌ــــ‌بازی درخـ‌رج کـ‌ردن احـ‌سـ‌اس بود کـ‌ه بـ‌ه عـ‌شـ‌قــ‌م کــِـ‌شـ‌انـ‌د… که به آتشم کشاند

 

 

 

 

مـن هـمانی ام که
بی تو
پای تمام دوست داشتنهایم ایستاده ام

 

 

 

 

قول داد تا آخر دنیا بماند،
سر قولش هم ماند،
همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:,2:7به قلم: نازنین جوون ™           
ساعتو نگاه کن در حاله مکالمه ای باز من دارم مطلب میذارم واسه مخاطبایه خاص

 

 

  فکرش را بکن!
یک روز می آیی
و می بینی نه من هستم؛
نه این کلمات…

 

 

 

 همه ما زخم هایی داریم
روی بازو یا ساق پا
زخم هایی قدیمی که داستان دارند
که می شود با آن ها ما را شناسایی کرد
زخم هایی بر پیشانی یا بر قلب هایمان
زخم هایی که برایشان حتی دنبال “مرهم” هم نمی گردیم

 

 

 

 چند روزیست دست هایم را …
با چند کتاب و نوشته ،
سرگرم کرده ام اما …
گول نمی خورند…
هیچ چیز معجزه ی دست های تو نمی شود!

 

 

 

 

 آیینه های اتاق به شوق در آغوش کشیدن تو قد کشیده اند،
حق دارند !
که تصویر من ِ بی تو را هر بار پیرتر از پیش به رُخم می کشند…!

 

 

 

 

 و در جواب : “تا حالا عاشق بودی؟”
بگویم: نه!
و بیخیال آن سنگینی میان گلو شوم …

 

 

 

 خواستی دیگر با من نبـاشی…
افــــــــرین چه با اراده!!!
لـعنت به دبستانی که تواز درسهایش
فقـط تصمیم کبــــــــــــری اموختی…

 

 

 

ایما و اشاره نمی دانم!
باید تمام قد روبرویم بایستی
و بگویی دوستت دارم…!

 

 

 

گاهـــــی دِلَـــــــــــــم میــــخواد یکـــی ازم اجــــــــــــازه بخواد
که بیــاد تــو تنهــــــــــاییم
و مــــَن اِجــــــــازه نــدم و اون بـــی تفاوت به مخالفتــــَم بیــاد تو
و آروم بَغلـــــــــــم کُــنه و
بِگه : مَگـــه مَـــن مُـــردَم کـــه تَنهــــا بــمونی

 

 

 

 

سوت‌ می‌کشد در هوا ، کابل‌ تلفنی‌ که‌ می‌توانست‌
زیباترین‌ عبارات‌ جهان‌ را
از عاشقی‌ به‌ عاشقی‌ برساند . . . !

 

 

 

پسرک گرسنه اش است، به طرف یخچال می رود،
در یخچال را باز می کند…
عرق شرم بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند،
دست می برد بطری آب را بر می دارد
کمی آب در لیوان می ریزد…
صدایش را بلند می کند ، ” چقدر تشنه ام بود ”
پدر این را می داند پسر کوچولویش چقدر بزرگ شده است

 

 

 

 

باور کن
غلو یا بلوف نیست
کم نیاوردم
کوتاه آمدم…

 

 

 

نذر کرده ام
صد دور تسبیح
اهدنا صراط المستقیم بخوانم
شاید
مرا که میبینی
دیگر مسیرت را کج نکنی!!!

 

 

 

 

مــهـم نیــســت که او مــال تــو بــاشــَد
مــهــِم این اســــتــ که فـــَقــَط بــــاشـَـد
زِنـــــدگــی کــُنـد ، عـِــشـــق بــورزد ؛
لــِذَت بـبــرَد و نــَــــفــَس بـــکــــــــشــَد

 

 

 

 

خدایا من از تو معجزه می خواهم
معجزه ای بزرگ در حد خدا بودنت…
تو خود بهتر می دانی
معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند؛
ناامید نیستــم فقط دلتنگم…

 

 

 

 

خدا همیــن جاست! در پس ِ احساست…
انگشت ِ اشتیاقتـرا بالا ببــر…
لمس اش میکنی .

 

 

 

تـــــوام میسپارم به درک
تـــــــــــف به هرچی نامرده
تــــــف بهـ شرفـــــش که بلد بود قسم دروغ بخوره

 



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:,1:45به قلم: نازنین جوون ™           
عـــشق تو

 

 عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا
شوخی بود !
حالا… تو بی تقصیری! خدای تو هم بی تقصیر است!
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم…!

 

 

 

 دیدگانت را
نبند…!
نگاهت را
ندزد…!
تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم،
از گوشه چشمهایت تلاوت می شود

 

 

 

با خواب من چه کار داری؟
تویی که
تو روز روشن
خودت را از من دریغ می کنی…

 

 

 

سر به گوش من بگذار
و آرام بگو :
دوستت دارم…
از چه می ترسی ؟!
فردا دوباره میتوانی انکار کنی…!

 

 

 

 کــاش مـیدانستــــم
حکمــــت ایــــن روزگـار چـیست،
کـه روز بــه روز
تـو یـوسـف تــر مـیشـوی و مـن یـعــقــوب تــر!!؟

 

 

 

هر آهنگی که گوش میدهم
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند…
نمی دانم…
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است…!

 

 

 

من از درد
خاموش می شوم…
 درد تو در من خاموش نمی شود اما…

 

 

 

مـی خواستم بمانم، رفتم. می خواستم بروم، ماندم.
نه رفتن مهم بود و نه ماندن…
مهم
من بودم
که نبودم…!

 

 

 

حســــــرت!
یعنی رو به رویــــــــم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنـــــد
حســــــرت!
یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم…!
 

 

 

 

 

به یادگار ساعتی بر دست ات بسته ام…
که یادت نرود!!
چقدر زمان باید بگذرد…
تا یکی مثل من دوباره عاشق یکی مثل تو شود

 


 

تمام اسپند های دنیا را نذر ِ دوباره دیدنت
می سوزانم…
تا دودشان در چشم خودم برود
و باز هم بهانه ی اشک هایم باشد.

 

 

 

هرچقــدر هم که زمین گرد باشد…
ما دیگر هیچ کجا به هم نخواهیم رسید!!
پس بچـــرخ تا بچــــرخیم…

 

 

 

می دانی چرا دوستت داشتم ؟؟
چون در آن زمان مترسکی بیش نبودم
که به دوستی با کلاغ هم رضایت داشت

 

 

 

برف نگرانم نمی‌کند
حصار یخ رنجم نمی‌دهد
زیرا پایداری می‌کنم
گاهی با شعر
و
گاهی با عشق
که برای گرم شدن
وسیله‌ی دیگری نیست
جز آنکه
“دوستت بدارم”

 

 

 

 

خوش به حالِ تو ؛
که عاشق نشدی!!
تا بسوزی در عذاب ِ گفتن ِ یک شعر کوتاه…
برای معشوقه ای که گوشش بدهکار نثر های تو هم نبود

 

 

 

دلم برای قدیم های یک نفر تنگ شده… این آدم جدید، دیگر دل مرا تنگ نمی کند…

 

 

 

یه جایی هست که دیگه کم میاری…
از اومدنا؛ رفتنا؛ شکستنا!
جایی که فقط میخوای یکی باشه،
یکی بمونه نره واسه همیشه کنارت بمونه…
من اونجام…!!!

 

 

 

‎من به تو بستگی دارم, حال من را از خودت بپرس

 

 

 

سال هاست
تو رفته ای
و تا هنوز
از کوچه های دلم
صدای گریه می آید !
دلی…
که بر سر راهش
گذاشتی!

 

 

 

نذر کــَـــردم
سفره ای پهــن کـُنم
از حـرف های نگفتــه ی دلم…
اگــــر برگــــــردی

 

 

 

می گویند هر رفتی… آمدی دارد،
یادت باشد رفتی
ولی نـــیامدی !!

 

 

 

تقدیر را خود رقم میزنم
ازکنارم هرچه تنهایی هست
بر میدارم
تورا جایشان میگذارم

 

 

 

به شانه های تو اعتباری نیست
که این تکیه گاه ناامن
همیشه جایی که نباید
می‌لغزد‌…

 

 

 

سیر شده ام بس که
از آدمها زخم خورده ام
خدا خیرتـــــــــــــان دهد
به من محبت دروغین تعارف نکنید من سیــــــــــرم



برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,17:50به قلم: نازنین جوون ™           
لعنت

 

 

لعنت به اوني که واسه رفتنش گريه کردم ، رفت واسه دوستاش تعريف کرد ؛ خنديدن..

لعنت به اوني که تموم حرفامو براش با بغض نوشتم و با خنده خوند ..

لعنت به اوني بهش زنگ مي زدم تا صداشو بشنوم

و اون قطع مي کرد تا صداي يکي ديگه روبشنوه..

لعنت به اوني که به خاطرش رواني شدم و کلي افسردگي گرفتم آخرش بهم گفت :
تو يک آدم افسرده و رواني هستي .به همين خاطر ديگه نميخوام باهات باشم

 

 

 

 

 

 بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام

وبیشتر ار آنکه باور کنی دلم را شکسته اند

اما تو نه خیانت کردی و نه دلم را شکستی
تو جگرم را آتش زدی

زبانم می گوید به امید روزی که

روزگارت سیاه تر از پر کلاغ
تیره تر از غروب

وغمگین تر از دم جدایی باشد
اما دلم می گوید به امید روزی که

آشیانت بالاتر از آشیان عقاب

چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت

بر لبانت لبخند

وصد هزار پری کنیزت باشند...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,22:11به قلم: نازنین جوون ™           

 

 

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟ / با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست / تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟

 

 

 

بی معرفت تو اون کسی بودی که
اومدی زیر چترم,نه برای همراهی با من,بلکه فقط برای اینکه خیس نشی....بارون که بند اومد,رفتی که رفتی .....

 

 

 

هــے 

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم

هر جا که دلت می خواهد بــــرو !

فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد

انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نگیری
 

 

 

 

 

زیادی دوستت داشتم!!!

میدانی اشتباه از کجاست؟؟؟

از تو نیست!

اشتباه از من است!!!!!

هر جا رنجیدم به رویت نیاوردم

لبخند زدم!!!

فکر کردی درد ندارد

محکمتر زدی

 

 

اینایی که بدی میکنن... اینایی که دل میشکنن
اینایی که مثل آب خوردن بازیچه قرارت میدن

همشون زخمی ان...

 

 

 

 وقتي از چشم کسي بيفتي ؛
مثه يه قطره اشک ،
ديگه فرقي نمي کنه کجا باشي ؟!
گوشه ي چشم ؛
روي گونه ،
يا روي خاک ....

تو ديگه چکيدي ... !!!



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,22:5به قلم: نازنین جوون ™           
بی تو چه کنم؟

 

 پسرک رو به مزار دختر ايستاد، برايش از دلتنگيش گفت، از آغوشي که اين روزها خيلي هوايش را کرده... از شوخي هاي دلنشينش، از چشمان مهربانش، از حرف هاي نگفته اش، از يک دنيا بغضش... برايش کادو گرفته بود آمده بود تا لبخندش را ببيند! هق هق گريه هايش به آسمان بلند شده بود... پسر: برات… کادو… برات يه دسته گل گلايل!… يه شيشه گلاب… و يه بغض طولاني آوردم

تک عروس گورستان! پنج شنبه ها ديگه بدون تو خيابونها صفايي نداره…! اينجا کنار خانه ي ابديت مي نشينم
 و فاتحه ميخوانم… نه اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگي امان… دنياي من! تو خيلي وقته که… آرام بخواب فرشته کوچ کرده ي من… ديگر نگران قرصهاي نخورده ام… لباس اتو نکشيده ام…. و صورت پف کرده از بي خوابيم نباش…! نگران خيره شدن مردم به اشک هاي من هم نباش..! بعد از توديگر مرد نيستم اگر بخندم… اما… تـو آرام بخواب

 



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,21:59به قلم: نازنین جوون ™           
دلتنگـــــــــی

 

 دلتنگی خیابان شلوغی است که تو در میانه اش ایستاده باشی
ببینی می آیند
ببینی می روند
 و تو همچنان ایستاده باشی !

 

 

 

 امروز دوبار دلتنگ شدم ! یک بار برای تو و یک بار برای تو !
اول برای نداشتنت ، دوم برای نداشتنم . . .
دوستت دارم و نداری ام !
می روم و میدانم که تو زودتر رفته ای . . .

 

 

 

 

 روی برگ های خاطرات نوشتم
دلتنگم
پائیز شد
خاطرات رنگشون زرد شد
واز شاخه های دلتنگی
روی سنگفرش
آرزوها ریختن
تا زیر پای غرور وبی محبتی له بشن . . .

 

 

 

 واحد سنجش دلتنگی چی میتونه باشه ؟
نگاه به موبایل بر ثانیه ! یا پک به سیگار زانو های بغل کرده یا نگاه به عکس پر از خاطره . . .

 

 

 

 

 صف می کشند دلتنگی های من چو دانه های تسبیح به نخ کشیده شده . . .
چقدر بگردانم دانه ها را تا تو بیایی ؟

 

 

 

 تو را به خدا سپردم
خودم را به دلتنگی هام
خدا خودش می داند چطور مواظب تو باشد . . .
دلتنگی هایم هم خوب بلدند چطور تو را هی به یاد من بیاورند !
 

 

 

 

 

 من از این منی که هر لحظه دلتنگ توست متنفرم . . .

 

 

 

 چه سر به راه است . . .
دلتنگی را میگویم !
از گوشه ی دلم جُم نمیخورد . . .

 

 

 

گاهی شعر سراغم را میگیرد ٬ گاهی هوای تو تفاوتی نمیکند ، هر دو ختم میشوید به دلتنگی من !

 

 


 

 

جای من یک دل سیر ، چشم در آینه انداز و بگو ، بهترینم ! ای دوست ، یادگار دیروز ! دل من سیر برایت تنگ است .

 

 

 

 آسمان به آسمان . . .
کوچه به کوچه . . .
رویا به رویا . . .
هر جایی که می نگرم با منی اما دلم برایت تنگ می شود !

 

 

 

 روزهای سختی رو میگذرونم !
وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشود !
نفسم
دنیایم
دلم !

 

 

 

 

ده ، اسمم در کتاب رکوردهای جهان گینس ثبت شد ، دختری / پسری از جنس احساس با سنگین ترین بار دلتنگی بر روی شانه هایش . . .

 

 

 

 کاش دلمونم زبون داشت تا خودشو میگفت چقدر تنگته !

 

 

 

با استناد به قانون جرایم رابطه ای
شما طبق مصادیق مجرمانه به علت دلبری و ایجاد دلتنگی
محکوم به حبس ابد در قلب اینجانب میباشید
دوران محکومیت شما از هم اکنون آغاز میگردد !

 

 

 

کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود تا هروقت از سر دلتنگی به رویش دست می ‌کشیدم ، تو از درونش با آرزوی من بیرون می آمدی . . .

 

 

 

دلم برای لمس نگاهت سخت دلتنگی میکند ، به کدامین بهانه حواسش را پرت کنم !
 

 

 

سوهان می کشم قصه ی دلتنگی هایم را تا هموار سازم جاده های آمدنت را . . .
 

 

 

 

همه چیز با تو شروع شد اما هیچ چیز با تو تمام نمی شود ، حتی همین دلتنگیهای من !



برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,1:29به قلم: نازنین جوون ™           
حسودیم میشه


 

  

به آدمای توی فیلما که…
آخرش خوشبخت می شن حسودیم می شه…
خدایـــا…
نمی خوای یه ذره بزنی بره جلو..؟

 

 

 

 اگـــه میخـــوای یکیــو از دســـت بـــدی
فقـــط کـــافیــــه دوستـــش داشتــــه بـــاشــــی
همـــین کــــافــیــــه …

 

 

 

 یعنی میشود روزی برسد…
که بیایی…..
مرا در آغوش بگیری…
بخواهم گله کنم…
بگویی هیس….
بگویی همه کابوس ها تموم شد…..
میخواهم امشب تا صبح دیووانه ات کنم

 

 

 

 

 خواب آلود ..
لوس ..
بی خیال ..
بی قرار..شاد ..
هرچه میخواهی باش .فقط در آغـــــــــــــــــــوشم باش
ولی دلبرانه …ولی عاشقانه

 

 

 

 مـن عاشق هَوس های عاشقانـه اَم…
مَـن عاشق گـُناه دوست داشتـنَم
دَستهایَت را بـه مـن بده
بـه جَهنَم کـه مَرا بـه جَهنَم مـــی بَرند بـه خاطر عِشقبازی با خیالِ تو
تو خودِ “بـهشتــی ”

 

 

 

 بـه مَـن حَق بده
کـه میل بـه خوردَن نـَداشتــه باشَم
این بـُغض ها کـه
تو بـه خوردِ‌ مَـن مـی دَهـی
سیر سیرَم مـی کـُنَد!

 

 

 

 مُهم نیست دوستم داری یا نَـه …!
مُهم ایـن استـــ کِـه؛
مـَـن هَــستـــَم ؛
عـِشق هـَست
وَ هَوای اِحساسَــم
هَنــوز آبی ست . . .!

 

 

 

 

 قول داده اَم…
گاهـــی
هَر اَز گاهـــی
فانـــوس یادَت را
میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره
میان این کوچـه های تاریک پَرسـه میزَنـَم
اَما بـه هیچ سِتاره‌ی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…
خیالَت راحَت !

 

 

 

 پَرگار های خوبــی شُدیم
خوب هَمدیگَر را دور مــی زَنیم !

 

 

 

 سرنوشت من بی تو
جمله بی فاعلی ست
که فعلش تعطیل استــــــــــــــــ . . . !

 

 

 

 

برگــرد عشق قدیمی و دیرین من؛
برگرد و بگو دوستـت دارم
تا با پشــــت دست چنان بــــر دهانت بکوبم
تا آرزوی داشتن یـک دندان را به گــــــــــور بـبـــری
چه برسد به من و یک عشق حقیقی !!

 

 

 

 

 آنقدر مرا از رفتنت نترسان ….
قرار نیست همیشه بمانیم !
روزی همه رفتنی اند ….
ماندن به پای کسی معرفت میخواد نه بهانه … !!

 

 

 

 

شــانــه ات کــــو؟
دنــیـایــم بــاز بـهـم ریــخـتـه…



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:,2:6به قلم: نازنین جوون ™           
پنجره

 

پنجره را باز میکنم
باد خنک که به صورتم میخورد
تمام غمهایم را فراموش میکنم
گویی همه را به دست باد میسپارم
باد که لای به لای موهایم میپچد
خاطرات خوش گذشته به سمتم هجوم می آورند

 

 

 مـ ـوهـایـت را که چـنـگ مـیـکـنـی …
مـــن مـیـــزنـ ـم و قـلـ ـم مـیـــرقـصـد !!
عزیـــــــز مــ ـن آرامـ ـتـر …
ایــن شـعـر دیــوانـه شــد …

 

 

 

گاهـــی …
میان وسعــــــــت دستان خالیـــم
حس می کنــم …
تمــــــــام دار و ندارم نگـاه توســـت….!

 

 

 

 

 

 بعضـــی از سردرد هــــا نـــــــه با چایی خوب میشـــــــــه …
نــــــــه با ژلفن و نه حتی بــا خوابــــــــ ..!
بعضی از سردرد ها فقط با دیدن اونــــــ دو تا چشــــــــای تو خوب میشـــــه …!

 

 

 

 دستانت را ، در برابرم مشت می کنی …
می پرسی: گل یا پوچ؟
در دلــم مـی گـویـم: فـقـــط دســتانـت …

 

 

 

 پای تو که وسط می آید
هم آغوشی
بی معنا میشود
با تو تا آسمان میروم …. !
بلوغ ِ احساسَم
میانِ بازوانِ تو
رویا را ؛ حقیقت ِمحض می کند ،
بمان !

 

 

 

 

 امان از این بوی ِ پاییز و آسمان ابری !
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچکس ِ دیگری …
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ،
دلت آغوش ِ گرمتری میخواهد

 

 

 

 

 شـعرم ڪــہ تـو بـاشـی
هـم وزن دارم
هـم قـافـیـــہ را نـباخـتــہ ام

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:,1:49به قلم: نازنین جوون ™           
صفحه قبل 1 ... 7 8 9 10 11 ... 13 صفحه بعد